من بیشتر کتابهای انگیزشی میخوانم. بهترین کتابی هم که خواندهام کتاب «هشتاد روز دور دنیا» است. فکر کنم نویسندهاش هم ژولورن است. داستان این کتاب نمود واقعی این سخن است که میگوید بعضی چیزها برای بسیاری از آدمها غیرممکن بهنظر میرسد، بعضیها فقط به غیرممکنبودن فکر میکنند و بعضیها این غیرممکنها را ممکن میکنند. بهنظرم این کتاب خیلی جالب است و پیشنهاد میکنم بقیه هم بخوانند.
من کمککردن به بچههای کار را دوست دارم و دوست دارم هر کس که از دستش برمیآید، به آنها کمک کند. من از نزدیک این بچهها را دیدهام و میدانم در چه شرایطی هستند. قبلا دختران و پسران کار، تیمهای فوتسال داشتند. آنها هم مثل ما هستند فقط شرایط زندگیشان سختتر است. دوست دارم کمک کنیم تا آدمی که در شرایط سخت زندگی میکند، بتواند بخندد و از زندگیاش لذت ببرد.
برای فکرکردن موضوع زیاد است. بیشتر فکرهایی که میکنم این است که در گذشته نمانم و اگر اتفاقی برایم میافتد یا اشتباهی میکنم، بپذیرم. بهتر است آدمها درباره زندگیکردن فکر کنند. بعضی از اتفاقاتی که میافتد تحت اختیار ما نیستند ولی بعضی از چیزها را میشود کنترل کرد. همیشه دلیل برای اینکه اخمو و دلگیر باشی، هست اما این دست ماست که غمگین نباشیم. پارسال که آسیب دیدم و یک سال تنهایی تمرین کردم، یک هفته حالم بد بود و یک هفته خوب. بهخودم گفتم اگر دوست دارم فوتبال بازی کنم، پس باید تلاش کنم. با این حرف، حالم بهتر شد. آدمها باید بهخودشان فکر کنند و به چیزهایی که باعث میشود خوشحال باشند و از زندگی لذت ببرند.
گردش مجازی را اصلا دوست ندارم. سعی میکنم در دنیای حقیقی زندگی کنم.
اهل بازی هستم و بازیهای سنتی و قدیمی را به بازیهای کامپیوتری و بازیهایی که در گوشی هست، ترجیح میدهم. هر وقت خانوادگی یا دوستانه دور هم جمع میشویم، منچ بازی میکنیم. بیشتر وقتها چهارنفره بازی میکنیم ولی دو به دو میشویم و به همدیگر کمک میکنیم. مثلا اگر من جفت شش بیاورم، میتوانم یکی از ششها را به یارم که مهرهاش بیرون است، هدیه بدهم. ما در بازی قوانین خاص خودمان را داریم.
بین فیلمها و سریالهایی که دیدهام، سریال «بریکینگ بد» را میپسندم؛ سریال مهیج و جالبی برای من بود. در این سریال میبینیم آدم نخبهای که میتواند از راههایی که در ذهنش هست، به موفقیت برسد. شرایط سخت زندگی باعث میشود، کارهای بدی انجام بدهد و شکستهای بدی در زندگیاش داشته باشد. داستان سریال، تأثیر جالبی در زندگیام داشت. من به این فکر میکنم که چقدر انتخابهایی که داریم و راههایی که میرویم، میتواند در زندگی ما مؤثر باشد.
بیشتر از یک سال است که مدام توصیه میکنیم سفر نروید و خانه بمانید. پیشنهاد من برای این تعطیلات هم همین است. ولی آدمها زود خسته میشوند و تحمل این شرایط برایشان سخت شده. اگر پدر و مادر مسنی دارند که در شهرهای سفید زندگی میکنند، میشود با رعایت همه قوانینی که کشور دارد، به سفر رفت اما اگر نه، پس باز هم توصیه میکنم در خانهماندن بهتر است چون سلامتی مهمتر از هر چیزی است.
من خیلی از خوانندههای کشور را دوست دارم و فقط یک سبک خاص گوش نمیدهم. انتخاب موسیقی به حالم بستگی دارد؛ اینکه روی چه مود و در چه حسی باشم.
با وضعیت اقتصادیای که هست، هدیهدادن سخت است. من بیشتر سعی میکنم به دوستانم چیزهایی را که لازم دارند، هدیه بدهم. دوست دارم خودم هم چیزهایی را که نیاز دارم، هدیه بگیرم. مثلا اگر گوشی نیاز دارم، به من گوشی بدهند. نمیدانم مهر و محبتکردن هم هدیه محسوب میشود یا نه. من دوست دارم آدمها از بودن در کنارم خوشحال باشند و لذت ببرند.
مطالب مرتبط